فروغ نگهت...
تو چه دانی که پسِ هر نگهِ سادهی من...
چه جنونی، چه نیازی، چه غمی ست؟
. . .
تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم
مگرم سوی تو راهی باشد
چون فروغ نگهت
ور نه دیگر به چه کار آیم من
بی تو؟ چون مُرده چشم سیهت...
مهدی اخوان ثالث
پ ن: کاشکی خاک بودمی در راه/ تا مگر سایه بر من افکندی... (سعدی)
+ نوشته شده در پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۲ ساعت 20:21 توسط م.کوچک
|