اشعارِ شهید


زیبایی ات

دیکتاتوری است،

که کلمات را در من به گلوله می بندد

هر لحظه

شعری در من شهید می شود.

جلیل صفربیگی

شاید...


شاید من و تو به هم نباید برسیم

تا نوبت ما به هم سرآید برسیم

روزی من و تو به هم... خدا می داند

شاید. شاید. شاید. شاید برسیم...

جلیل صفربیگی

می گندد، می بندد، می خندد...


دل بی تو درون سینه ام می گندد

غم از همه سو راه مرا می بندد

امسال بهار بی تو یعنی پاییز

تقویم به گور پدرش می خندد.

جلیل صفربیگی

که پدر...


من قلک خویش را شکستم که پدر...

در کوچه به شوق آن نشستم که پدر...

امروز، سی و دو سال از آن روز گذشت

در حسرت آن دوچرخه هستم که پدر...

جلیل صفربیگی

حساب دستت باشد


یک جام پر از شراب دستت باشد

تا حال ِ من ِ خراب دستت باشد

این چند هزارمین شبِ بی خوابی است

ای عشق! فقط حساب دستت باشد...

جلیل صفربیگی

باران که به روی شعر من می بارد


این دل که شهید دوستت دارم توست

تنها به امیدِ دوستت دارمِ توست

باران که به روی شعر من می بارد

اجرای جدیدِ دوستت دارمِ توست

جلیل صفربیگی