چرا چرا


می پرسم چرا چرا چرا؟

و صورتم را در دست هایم پنهان می کنم...

چرا این دست ها

نتوانستند کاری کنند

جز پنهان کردنِ صورتم؟

شهاب مقربین

کلمه خاموش


دنبال دو کلمه می گشتم
دو کلمه
مانند پچ پچ دو برگ
در گوش هم
يا زمزمه ی دو لب
در جست و جوی يک بوسه

دنبال دو کلمه می گشتم
مانند دو گوشواره
که آويزه ی گوشـت کنم
 
کلمات صف کشيدند
دسته دسته
دستبند تو شدند
کلماتی که دستت را دوست می داشتند
 تو چنگ زدی
از هم گسيختی
رشته ی کلمات را
در هم ريختی
فرو انداختی
هر يک را به گوشه ای

دنبال يک کلمه می گردم
يک کلمه ی خاموش
مانند يک بوسه
که جمع کند همه ی کلمات را
روی لب های تو

شهاب مقربین

بی فریب!


بیا باز فریب بخوریم

تو فریب حرف های مرا و

من فریب نگاه تو را ...

مگر زندگی چه می خواهد به ما بدهد

که تو از من چشم برداری و

. . . من نگویم

       که دوستت دارم.

شهاب مقربین

آشفته مو

 

کسی به در کوبید

                    بلند شد

موهایش را مرتب کرد٬

در را باز کرد

                 باد بود

       برگشت آشفته مو

شهاب مقربین

دریا

 

رفتن

       آمدن

رفتن

       آمدن

رفتن

       آمدن

دریا هم نمی داند چه می خواهد.

شهاب مقربین