دریای شورانگیز چشمان تو
دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست
آنجا که باید دل به دریا زد همین جاست
...
گل کرده باغی از ستاره در نگاهت
آنک چراغانی که در چشم تو برپاست
...
دور از نوازشهای دست مهربانت
دستان من در انزوای خویش تنهاست
بگذار دستت را در دستم گذارم
بی هیچ پروایی که دست عشق با ماست.
حسین منزوی
پ ن: گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق/ ساکن شود، بدیدم و مشتاق تر شدم.. (سعدی)
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۲ ساعت 19:13 توسط م.کوچک
|