چای پشت چای...


خودم را با این کتری و قوری خفه کرده ام!

شبیه چای شده ام...

دوست دارم پشت میزی در کافه بنشینم و غم نادانی مردم را بخورم!

اما شاید هنوز جوان باشم...

غصه گوشه چشم مه رویی، کنج دلمان باشد و

نقشه های بزرگ آینده، تمام مشغله ذهن...

جایمان هم گرم تر باشد...

راه نظر!


گفتم که بر خیالت «راه نظر» ببندم

گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید


پ ن: گویا «راه نظر» بلاگفا بسته شده...!

که تو داری...


فریاد از آن نرگس مستی که تو داری

آه از دل بیگانه پرستی که تو داری

ترسم که یکی ز ِ اهل ِ وفا زنده نماند

      بر کشتن این طایفه دستی که تو داری...

تو یه نفر...


چه ازدحامی به پا کرده ای

در من

همین تو یک نفر...!

فریبا عبدی

شلخته!


دستم را میان موهایم بردم

اشک هایم را پاک کردم

بازوهایم را بغل کردم

تا کِی کارهای تو را من انجام بدهم...؟!

؟

پاه به ماه!


نیل آرمسترانگ، اولین مردی بود که پا به ماه شد.

سیدامیرسادات موسوی

بعد از غروب


کابل های فشار قوی

ماهِ نو را پنج پاره کرده اند

مردی لنگ

در حوصله تنگ چراغ قرمز

عرض خیابان را

معنا می کند

آخرین کلاغ ها به سمت غروب پریده اند

پرنده ای کوچک از جیب پیراهنم

پرواز می کند.

سعید مغمومی

آنجا که عرب نی انداخت


دل را لب تو در طمع مـِی انداخت

در وادی افسوس، پیاپی انداخت

یک بار دگر اگر خطایی بکند

اندازمش آنجا که عرب نی انداخت

محمدرضا سهرابی نژاد

گم شو!


مادربزرگم دارد مشق های شبش را می نویسد

برادر کوچکم سبیل درآورده

مادرم برای برنامه آشپزی گریه می کند

و من هر روز

به دستور پدرم گم می شوم.

محمد رضایی

من و یوسف


حُسن یوسف این بود

که به درخواست و اصرار زلیخا دستِ رد زد

حُسن من هم این است

که روی عشق همیشه می گذارم انگشت

و ندادم به کسی فرصت اینکه بدرد پیرهنم را از پشت!

حسن فرازمند

یه حبه قند


زندگی جیره مختصری ست

مثل یک فنجان چای

و کنارش عشق است

مثل یک حبه قند...

                                         سهراب سپهری

یه حبه قند
اونایی که فیلمو دیدن، میدونن این نما یعنی چی...

یه حبه قند ـ ساخته «رضا میرکریمی» ۱۳۸۹

کلافه ام کرده اند...


دیوارهای خانه، اتاق، کتابخانه

کمد لباسهایت، تخت مان و صندل هایت

همه و همه کلافه ام کرده اند

از بس سراغت را می گیرند.

پویا پورابراهیم

به جانِ ...


روزی هزار بار

باید برای دوستانم توضیح بدهم

که در دنیای بیرون از شعرهایم

پای هیچ عشقی در میان نیست

باور که نمی کنند،

جان تو را قسم میخورم...!

؟

پیش تر از نیوتن...


من که هیچ

نیوتن هم نمی تواند

کشف کند

جاذبه چشم هایت را

وقتی «این» گونه نگاهم می کنی.

م.کوچک

میخواهم نادان بمانم


تنهایی

چیزهای زیادی

به انسان می آموزد

اما

تو نرو

بگذار من نادان بمانم.

ناظم حکمت