هرکه با من ساعتی همراه شد### پس برنجید و ز ره بیراه شد

ره نه این است که من پیمایم ## ماشی بر شیوه ی پرگارم (ماشی-مشی کننده،رهرو)

دور باطل میزنم ایام را ## راس در سوراخ و رانم پای را

سر ندارد سر که همراهی کند ## پای از ره مانده را یاری کند

شوق رفتن در خیالش مرده است ## اب چشمان تر اش را برده است

کاش میشد بی سراپا ره برم ## بر طریق عشق گامی بر نهم

رسم رفتن از قلم اموزم ## پر شود از مشق نو هرروزم

دفتر عمرم تهی از غم شود ## مشق ناکرده ز دفتر کم شود

این همه را پای رفتن لازم است ## حاصل پرگار فقط دایره است